خانه / کتاب‌هایش / آمادة چاپ / مقدمة ارجمندی بر کتاب «هرگز تسلیم نشو»

مقدمة ارجمندی بر کتاب «هرگز تسلیم نشو»

محمد حسن ارجمندی – که به تازگی ترجمة کتاب «هرگز تسلیم نشو» را به پایان رسانده است، در مقدمة نخستین کتابی که ترجمه کرده است، چنین آورده است:

      موضوع موفقیت از موضوعات جذاب زندگی من بوده است و همیشه از خواندن سرگذشت انسان‌های خودساخته و موفق لذت برده‌ام. سابقة آشنایی من با این حوزه به روزی از آغازین روزهای ورود به دانشگاه برمی‌گردد که به دفتر مشاورة دانشکده رفتم و خانم مشاوری (که اسم شریف‌شان را به خاطر ندارم اما آرامش گفتارشان همچنان در خاطرم می‌درخشد)، پس از گفتگویی کوتاه، کتابی با موضوع خودشناسی و موفقیت به من امانت داد، کتاب را خواندم و بازگرداندم، کتاب بعدی را داد. طوری که تا مدت‌ها  مشتری مطالعة کتاب‌های موفقیت دفتر مشاورة دانشکده بودم و این چنین شد موتور جستجوگرم روشن شد تا هر سو کتاب‌های موفقیت را بجویم و بخوانم و تاحدودی به کار بندم. هنوز دفتری که گزیده‌ و خلاصة این کتاب‌ها را در آنها یادداشت کرده‌ام، دارم.

سال‌ها گذشت و همچنان مطالعة و مرور زندگی انسان‌های موفق برایم جذاب بود تا اینکه سال ۹۶ در یکی از شبکه‌های اجتماعی فیلمی از یک مرد موفق چشم‌بادامی دیدم که  بر صحنه نشسته بود و پس از گفتگو با مجری برنامه مشغول پاسخ دادن به پرسش‌های حاضران بود. از صحبت‌هایش برمی‌آمد فردی ثروتمند و موفق است. صحبت‌های او-اگرچه کوتاه- برایم جذاب بود. در حالی که نه نامش را می‌دانستم نه ملیت‌اش را فقط نمی‌دانم به چه دلیل، گمان می‌کردم از مردمان کره‌جنوبی است.

دیگر از او نه فیلمی دیدم نه خبری شنیدم تا اینکه یک روز به قصد خرید کتاب آموزشگاه زبان(برای دخترم، ریحانه) به فروشگاه انتشارات جنگل رفتم.

در صف صندوق ایستاده بودم که کتابی با عکس همان مرد (به زبان انگلیسی) با عنوان«علی‌بابا؛ خانه‌ای که جک‌ما ساخت»، در قفسة پشت سرِ خانم صندوق‌دار توجهم را به خود جلب کرد. از صندوق‌دار پرسیدم:« این کتاب تازه چاپ شده؟» او پاسخ مثبت داد و به کارش ادامه داد. آقایی که کنارم ایستاده بود، بی‌مقدمه پرسید:«می‌خواهید ترجمه‌اش کنید؟»

یک لحظه جا خوردم. چرا باید چنین سئوالی از من پرسیده شود؟ گاهی اوقات برخی اتفاقات چقدر اتفاقی است. غافلگیر شده بودم، به او (که آخرش هم نفهمیدم مشتری بود یا از کارمندان فروشگاه) نگاهی کردم، پاسخی ندادم، مبلغ کتاب را پرداختم و متفکرانه از فروشگاه خارج شدم و با خودم گفتم:«فکر بدی هم نیست.»

به خانه که رسیدم نام جک‌ما را در اینترنت جستجو کردم و متوجه شدم او کارآفرینی چینی و موسس شرکت بزرگ علی‌بابا است. دو روز بعد همراه دخترم(که ماجرا را برایش تعریف کرده‌بودم) به فروشگاه انتشارات جنگل رفتم و کتاب‌هایی جک ما را درخواست کردم. فروشنده دو کتاب «هرگز تسلیم نشو» و «علی‌بابا؛ خانه‌ای که جک‌ما ساخت» را به من داد، هردو را خریدم و ترجمة کتاب هرگز تسلیم نشو را از روز دوشنبه ۱۷ تیرماه ۱۳۹۸ آغاز کردم. چند روز بعد متوجه شدم این کتاب پیش‌تر، ترجمه شده است. پیش از اینکه بخواهم از ادامه کار مایوس شوم، با خود گفتم: «هر غذایی طعم خود را دارد»، پس به کارم ادامه دادم.

روزها را به اشتیاق ترجمة این کتاب آغاز می‌کردم و هر روز که می‌گذشت جک‌ما را بهتر می‌شناختم. او با دیگر افراد موفق شباهت‌ها و البته تفاوت‌هایی داشت. افراد موفقی که تا پیش از آن، سرگذشت یا کتاب‌شان را خوانده بودم، اهل مغرب زمین بودند و ناخودآگاه فرهنگ غرب را (فارغ از خوب یا بد بودن آن) نشر می‌دادند اما او با پشتوانة اندیشة کهن مشرق زمین و چین تربیت به موفقیت نگاه می‌کرد، می‌اندیشید و عمل می‌کرد. گونه‌ای جدید که برای من تازگی داشت. ذهن جک‌ما سرشار از ایده‌های نو، پیشروانه و البته انسانی بود. او از دریچة خودش به موفقیت نگاه می‌کرد، نگاهش تقلیدی نبود. برخلاف بسیاری از نظریه‌پردازان موفقیت که نگاهی فردگرایانه به موفقیت دارند، او به موفقیت نگاهی جمع‌گرایانه دارد و موفقیت فرد را در دل جمع می‌بیند.

 ۸ تا ۹ هر روز صبح را به ترجمة این کتاب اختصاص داده بودم و روزها سپری شد تا اینکه صبح چهارشنبه ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸ به لطف خدا به پایان رسید.

در خصوص ادبیات ترجمة این کتاب گفتنی است، از آنجایی که این کتاب دربردارندة گزیده صحبت‌های دسته‌بندی‌شدة جک‌ما در همایش‌ها، نشست‌ها و مصاحبه‌هایش با رسانه‌های مختلف است، برای نزدیک‌ترشدن متن کتاب به زبان گفتار، همچنین به منظور ملموس‌تر و واقعی‌‌تر جلوه‌کردن آن در خاطر مخاطبان، زبان محاوره را برای متن ترجمه انتخاب و تلاش کردم ضمن وفاداری به متن، آن را به زبان امروز فارسی نزدیک کنم.

خوانندگان ممکن است در متن کتاب گاه با واژه‌ها یا اصطلاحات خاص زبان فارسی مواجه شوند که لازم به ذکر است، این کار آگاهانه و به عمد صورت گرفته است، زیرا اصرار و باور دارم که ترجمه فارسی باید به زبان مخاطب فارسی‌زبان نزدیک‌تر باشد تا متن اصلی.

در پایان از همة عزیزانی که در این مسیر یار و همراهم بودند، تشکر می‌کنم، به خصوص دختر عزیزم ریحانه که دوست‌تر داشتم او این کتاب را ترجمه کند. افسوس که مشغلة درس و دبیرستان فرصت چنین کاری را به او نمی‌داد. امیدوارم در آیندة نزدیک شاهد ترجمه‌های ارزندة او و سایر عزیزان جوان باشم.

محمد حسن ارجمندی

دی ماه ۱۳۹۸

 

درباره‌ی admin

حتما ببینید

جلدهای ۵ تا ۸ کتاب گویای پله‌های آسمان در فیدیبو منتشر شد

 در پی توافق انتشارات کتاب ارج با سایت فیدیبو برای انتشار سریالی کتاب گویای پله‌های …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *