رمان باگرو آخرین رمان محمد حسن ارجمندی است که در آخرین روزهای سال ۱۳۹۲ نگارش آن را به پایان رساند. این رمان داستان بچه کوالایی به نام “باگرو” را روایت می کند که به سبب رخدادهایی مجبور میشود نوع زندگی خود را عوض کند. این تغییر و تحول برای او بسیار سخت است اما برای زنده ماندن در جنگل باید به این تغییر روش تن دردهد.
حال مقدمه این کتاب را با هم مرور می کنیم:
مقدمه
روزی که برای حضور در اختتامیة جشنوارة فیلمهای ۵ دقیقهای به مشهد دعوت شدم،گمان نمیکردم آشنایی باشهرام حیدریان به نوشتن رمانی به نام گیگیلیها بیانجامد. من در بخش بهترین فیلمنامة نماهنگ و شهرام در بخش بهترین انیمیشن کوتاه به اختتامیة این جشنواره دعوت شده بودیم. همة دعوتشدگان با هواپیما از تهران به مشهد و در ادامه به هتلی در مشهد برده شدند. آن روز من و شهرام در هتل هم اتاق شدیم و این آغاز آشنایی من با شهرام بود. شهرام ، مدیر روابط عمومی شرکت انیمیشنسازی حور بود، شرکت موفقی که از پیشروان صنعت انیمیشنسازی در ایران است. صفای باطنی و مهربانی شهرام به سرعت مرا جذب او کرد و این آغاز دوستی پایداری میان من و او شد. به سبب محبتی که در دل نسبت به او داشتم، علاقهمند بودم این دوستی به شکلی در عرصة کاری ادامه یابد.
در گوشة ذهنم نام حیوان تنبلی به نام کوالا میدرخشید، تصمیم گرفتم در خصوص بچه کوالایی که تنبلی ذاتی خود را کنار میگذارد و زندگی دگرگونهای را آغاز میکند، داستانی بنویسم. این مسیر دلپذیر که سراسر آفرینش و وجد و ایجادبوداز تابستان سال ۱۳۹۲ آغاز شد و در روز۵ شنبه اول اسفند ۱۳۹۲ به سرمنزل مقصود رسید.
محمد حسن ارجمندی در بخش ابتدایی کتاب، این کتاب را تقدیم کرده است:
به روح پاک بنیامین فرزند دلبند دوست عزیزم آقای شهرام حیـدریان
به دخترم ریحانه که با پیگیری ماجراهای باگرو مرا به نگارش داستان تشویق میکرد.
به بچههای خوب استرالیا و ایران
و به تمامی کسانی که به لزوم حفاظت از محیط زیست و جلوگیری از انقراض حیواناتی همچون کوالاها اعتقاد دارند و در این راستا تلاش میکنند.